در سوگ فرزند:

دریغا دریغا از این زندگانی
از این زندگانیّ و این دار فانی

نپاید درون آن بـه ناز و به نعمت
نماندی اندر آن جاودانی

دریغا از آن نونـهال برومند
از آن عقل و آگاهی و پاک جانی

دریغا از آن روی و آن خلق نیکو
و از آن درفشانی و شیرین زبانی

سرا پا وقار و کمال و شرافت
همـه لطف بود و همـه مـهربانی

به نور ولایت دلی داشت روشن
گلی بود درون بوستان معانی

مرا مجتبی روح و نور بصر بود
بود سخت بی او بـه من زندگانی

برفت از برم سوی گلزار جنت
به فصل بهار و بهار جوانی

مرا آرزو بود بعد از وفاتم
بخواند بـه روحم ز سبع المثانی

ایـا سرو قد گلستان عمرم
ز حال پدر بعد رفتن چه دانی؟

پسر بود و نخل امـید پدر بود
مَثَل بود درون فهم و در کاردانی

ز عاشوریـان و ز خیل حسینی
جوانان بیدار صاحب زمانی

بماندم من و فتنـه و رنج دوران
گرفتی تو درون کوی حق آشیـانی

غم هجرت ای نور چشم رشیدم
غمـی هست جانکاه اما نـهانی

امـیدم کـه از بحر غفران و رحمت
دهندت ز الطاف حق مژدگانی

از: لالایی مادر در سوگ فرزند آیت الله لطفعلی صافی گلپایگانی درون رثای فرزندشان

نقل از: http://saafi.org/fa/node/1953

 

. لالایی مادر در سوگ فرزند . لالایی مادر در سوگ فرزند ، لالایی مادر در سوگ فرزند




[وفاتیـه - سوگ فرزند لالایی مادر در سوگ فرزند]

نویسنده و منبع |